چرا مطالعه ابنسینا در جهان معاصر اهمیت دارد؟ - قسمت دوم
چرا مطالعه ابنسینا در جهان معاصر اهمیت دارد؟ - قسمت دوم
* بخش اول مقدمه ی پروفسور جان مک گینیس بر ترجمه فارسی کتاب ابنسینا را در قسمت اول مطالعه نمایید.
...سرانجام یک روز با ناامیدی به وی چنین گفتم: «پروفسور راس، من دیگر خسته شدهام. هر بار که فکر میکنم نسخه بهتری از استدلال ابنسینا را ارائه دادهام شما میگویید که این احمقانهترین استدلالی است که تا کنون شنیدهام. دیگر نمیخواهم وقت شما را با استدلالهایی احمقانهتر تلف کنم.» او با اندکی حیرت به من نگاه کرد، سپس لبخندی زد و گفت: «من هرگز نگفتم که این استدلال «یک استدلال احمقانه» است. سخن من این بود که «یک استدلال بد» است. بین این دو تفاوت وجود دارد. «استدلال احمقانه» مشتمل بر نوعی دلیلآوری بد است، مثلاً نوعی مغالطه یا شهود نامفهوم. اما «استدلال بد» آن استدلالی است که میدانیم نتیجه آن نادرست است ولی نمیتوان فهمید که کجای استدلال اشکال دارد.»
هر مقدار زمان صرف فهم نظام فلسفی ابنسینا میکردم تا چه بسا بتوانم تبیین بهتری از استدلال او درباره زمان ارائه دهم، استدلال را بدتر میکرد (حد اقل طبق برداشت خاص جیمز از «استدلال بد»)؛ با این حال، قطعاً وقت خود را در این مدت تلف نکردم. هرچند به هیچ وجه مدّعی نیستم که در طی این دو سال اشراف کاملی بر نظام فلسفی ابنسینا پیدا کردم، به نحو جدّی با جهانبینی او مواجه گشتم و توانستم چارچوب کلّی نظام فلسفی او را دریابم. امروز بدون شک میدانیم که بسیاری از جزئیات فلسفه ابنسینا قطعاً نادرست است: افلاک به دور زمین نمیگردند؛ زمین مرکز عالم نیست؛ بیش از چهار عنصر وجود دارد؛ مغز آنگونه که او مدّعی است بخشبندی نشده است و ... . با این همه، چارچوب کلّی او هنوز هم مطالب فلسفی غنی و قابل استفاده زیادی دارد: نظریه موجّهات او (که به نظر میرسد میتوان آن را جایگزینی کارآمد برای وجودشناسی جهانهای ممکن در اندیشه بسیاری از متافیزیکدانان غربی دانست)؛ اثبات او بر وجود واجبالوجود بالذات؛ دیدگاه او درباره وجود و ماهیت و واقعگرایی علمی او به پشتوانه همین دیدگاه؛ نگاه او به حواس باطنی و شناخت انسان؛ و –همچنان معتقدم- دیدگاه بسیار خوب او درباره زمان. چارچوب فلسفی کلّی ابنسینا و مولّفههای متعدد آن این امکان را برای من مهیا کرد تا از افقی نو با فیلسوفان دیگر –چه شخصیتهای تاریخی و چه اندیشمندان معاصر- و استدلالهای آنها مواجه شده و آنها را فهم کنم.
خلاصه آنکه آشنایی من با ابنسینا مسیر فکری و فلسفهورزی من را تغییر داد. البته این تجربه صرفاً برای من رخ نداده است. هیچ کس نمیتواند آثار فیلسوفان سرآمد شرق جهان اسلام مانند سهروردی، خواجه نصیر و حتی ملاصدرا را مطالعه کند ولی تأثیری که مواجهه با فلسفه ابنسینا بر آنها گذاشته است از چشمش دور بماند. هیچ یک از این اندیشمندان کورکورانه از ابنسینا تبعیت نکردهاند، با این حال تمایل داشتند تا از او بیاموزند، اندیشهاش را به نحوی منحصربهفرد در نظام فکری خود هضم کنند و نهایتاً از ابنسینا فراتر روند. اگر دامنه دید آنها بیشتر بوده بدان سبب است که بر شانههای یک شخصیت بزرگ ایستادند.
حتی آن دسته اندیشمندانی که در تقابل کامل با فلسفه ابنسینا بودند، مواجهه با ابنسینا آنها را دچار تغییر کرد. برای مثال، متافیزیک موجهاتی ابنسینا به کتاب کلاسیک کلامی غزالیالاقتصاد فی الاعتقاددر ضمن بحث از قدرت الهی راه یافت. همچنین هجمه تند غزالی بر فلسفه ابنسینا در کتابتهافت الفلاسفةخود یک اثر فلسفی برجسته است، چرا که او حقیقتاً به جهانبینی ابنسینا مشغول شده و با آن مواجهه پیدا کرده بود. علاوه بر اینها، عبدالکریم شهرستانی نیز هرچند در کتابمصارعة الفلاسفةبه مناقشه با ابنسینا پرداخته، مواجهه او با ابنسیناست که موجب شکلگیری و بروز بصیرتهای کلامی عمیق او در کتابنهایة الإقدام فی علم الکلامشده است. به همین نحو برخورد فخررازی با فلسفه ابنسینا به قدری بر وی اثر گذاشت که خود را ناچار دید تا کتابالإشارات والتنبیهاتابنسینا را خلاصه کرده و شرحی بسیار اثرگذار بر آن بنگارد و همین شرح سرآغاز ایجاد یک سنت شرحنویسی گسترده بر آثار ابنسینا گردید. همه این اندیشمندان، مخالفان سرسخت فلسفه ابنسینا –یا حداقل جنبههایی از آن- بودند، اما در عین حال حتی در ضمن مخالفتهای خود به نقاط قوت جهانبینی ابنسینا پی برده تمایل داشتند تا مولّفههای نظام ابنسینا را در نگاه اسلامی خود به جهان جای دهند...
* ادامه ی مقدمه ی پروفسور جان مک گینیس بر ترجمه فارسی کتاب ابنسینا را در قسمت سوم مطالعه نمایید.